۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

حق با سکوت بود



آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست


حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست


دیگر دلم هوای سرودن نمی کند


تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست


سربسته ماند بغض گره خورده در دلم


آن گریه های عقده گشا در گلو شکست


ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد


ای وای ، های های عزا در گلو شکست


آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود


خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست


" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت


" آیا " ز یاد رفت و " چرا " در گلو شکست


فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند


نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست


تا آمدم که با تو خداحافظی کنم


بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست




قیصر امین پور






...

۱ نظر:

m.beh گفت...

سلام
چه طوری بلاگرتو به بلاگ یاهوت چسبوندی؟به منم یاد میدی؟